|
سلام به تمام شما دوستان اتوبوس شماره 8
امروز یا همون فردا ولادت امام رضا (ع) هستش و من به تمام شما دوستان تبریک میگم.
من آخرین باری که رفتم مشهد3سال پیش بود و قبل از اون توی 9 یا 7 سالگی رفتم یا بهتر بگم طلب شدم واسه یه سلام و یه حس خوب که تا عمر دارم اون حس از یادم نمیره و با دنیا دنیا عوضش نمیکنم.
دلم براش تنگ شده و ای کاش میشد امروز صبح اونجا بودم و از نزدیک عوض کردن پرچم رو میدیدم و یه دل سیر با آقا درددل میکردم که چرا دیر به دیر ما رو طلب میکنه و از دل تنگیم بگم از عشقم و علاقم بهش و اون حس غیر قابل وصفی که توی حرمش دارم و احساس میکنم خالی از هر چی کینه و حس بدم. دوست دارم آقایی
پسر عموی ناتنیم که حکم برادرمو داره و من صداش میکنم داداشی ، واسه کار توی نظام نمیدونم چی چی و کامل شدن دورش رفته مشهد و برای هر مراسمایی که توی حرم یرگزار میشه نقش محافظ یا حکم بازرسی که کمتر پیش میاد رو داره و به گفته خودش اصلا دلش نمیخواد که فارغ التحصیل بشه در صورتیکه تو شهر غریبه اما تمام انرژیشو از نماز صبح هر روزی که توی حرم میخونه میگیره و میتونه غربت رو تحمل میکنه .امروز صبح ازش خبر گرفتم که خوشبحالت که اونجا یه نقش کوچیکی داری واسه خدمت به آقا مخصوصا الان و فردا ، خندید و گفت نگو که داغ دلم تازه میشه پرسیدم چرا گفت اومدم چند روز مرخصی و الان زاهدانم، باورتون نمیشه اما به جای اینکه ناراحت بشم کلی خوشحال شدم و حس حسادتم فروکش کرد که اونم مثل من دلش بغض اونجا بودن رو داره وقتی دید خوشحالم کلی خندید و به اسم حسود صدام کرد. اما وقتی اومدم خونه دیدم اینجاست و با بابام داشت صحبت میکرد که به بابام گفتم دیدین شبکه سه رو امروز؟ گفت نه و منم که از خدا خواستم و چکیده ای از چیزایی که دیده بودم رو تعریف کردم و بعدش که حرفام تمام شد چشمم افتاد به صورت داداشیم که داشت گریه میکرد و بابام داشت ما رو نگاه میکرد و به جفتمون دستمال داد که من تازه متوجه شدم کلی گریه کردم و تمام صورتم پر از خیسه . جاتون خالی کلی بعد از این صحنه خندیدیم و داداشی قضیه حسادتمو به بابام گفت و حالا یکی پیدا نمیشد جلوی بابامو بگیره که دلش به درد اومد از بس که خندیده بود. خلاصه جاتون خالی تو تعریفام طوری بودم که احساس می کردم واقعا اونجام و صدای محمود کریمی تو گوشم موج میزد و منو وادار می کرد که بیشتر بگم و اون حس رو کاملا طبیعی ابرازش کنم و بابام درکش کنه که بیشتر خودم رفتم تو حس تا پدر گرامم . اما امروز رو خیلی دوست داشتم. خدایا به خاطر امروز و فرداهام ازت ممنونم
خدا می داند اگر پیام شهدا و حماسه های انها را به پشت جبهه منتقل نکنیم گنه کاریم . . .
نظرات شما عزیزان:

انشاا... قسمت هممون بشه دوباره بریم . اگه آقا طلبیدت برامون دعا کن..
یاعلی

برچسبها: